۱۳۸۸ فروردین ۲۲, شنبه

برای ....

بنام هرچی که یه روز قشنگه به شرطی که قشنگ بمونه و عوض نشه


من هنوز معتقدم از جاذبه ی تو سیب ها می افتند...

یه بغض بی بهانه ، غمی عاشقانه
منو نقطه چین و تو و این ترانه

هر آنچه نگفتم همه بر لبانت
تو خواندی یو من هم شدم هم زبانت

به یاد داری که؟ چه تلخ روزگاری
تهی بودی از نور چه صبر و قراری!!

گریستی گریستم ؛ تو رفتی یو ماندم
شکستی یو بستم ؛ نخواندی یو خواندم

تو دیگر نخواندی از ابرهای پاییز
تو رفتی چه ساده ؛ چه سرد و غم انگیز

ولی این سزا نیست ؛ قدر هست قضا نیست
تو میری یو اما ؛ دل من رضا نیست.....


شعر: فرهاد عزیزی فروردین 1388

هیچ نظری موجود نیست:

فرهاد عزیزی