۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

سلام
روزها و ماه هایی که گذشت پر شده بود از تردید و التهاب ، گم شده بودم و پیدا نمیشدم ؛ بین خودم و هدا ایستاده بودم و این حس غریب هر لحظه بهم تلنگری میزد که بیدار شم اما هیهات که خوابیده بدوم و خواب دیده بودم که بیدارم...

روزهایی که گذشت روزهای خوبی نبود ؛ با یک چشم به هم زدن همه ی داراییمون توی آتیش سوخت ؛ خیلی بهم فشار وارد شد ؛ اما همه ی این ناراحتی ها به بیدار شدنم می ارزید به اینکه بعد از اینهمه سال تونستم اطرافیانم رو بشناسم ؛ کسایی که همیشه فکر میکردم یه روزی خیلی به دردم میخورن اما تو بدترین شرایط تنهامون گذاشتن.... بگذریم خدای ما خیلی بزگتر از اونی هست که بخواد مارو محتاج کسی بکنه...

بین خودم و خدایم ایستاده ام سجاده ام کجاست؟؟؟

الهی و ربی من لی غیرک

خدایا شکرت ؛ روزهایی که در گذره برای هیچکس روزای خوبی نیست ؛ نه برای من ؛ نه برای تو ؛ نه برای ما... همه گرفتاریم ؛ به راستی چرا؟؟
اوضاع آشفته اقتصادی ؛ بیکاری ؛ خط فقر 900 هزار تومانی ؛ فحشا ؛ بی مسولیتی بعضی ها...
راستی ما در خوشه 3 قرار گرفتیم ، اگر ما خوشه 3 هستیم که حضرت زهرا به حضار خوشه 1 رحم کنه...

خیلی آشفته حرف زدم چون دلگیر بودم از هر کس و هر چیزی...

22 بهمن رو فراموش نکنیم // روز بزرگیه // روزی که اقتدارو عظمت ملت ایران به استبداد و دیکتاتوری شاهی که فکر میکرد هیچ قدرتی جز خدا بالاتر از اون نیست غلبه کرد..

22 بهمن متعلق به همه مردم ایران هست ؛ راستی سید حسن خمینی یادگار امام خمینی (ره) به پخش گزینشی صحبتهای حضرت در صدا و سیما به شدت اعتراض کرد و طی نامه ایی به مدیر این رسانه مراتب نگرانی بیت حضرت امام روبه وی گوشزد کرد...

و اما در آخر....

هر وقت که بارون میزنه تورو کنارم میبینم....

کاش قسمت بشه خونه خدا ؛ دلم میخواد برم (منی) یک دل سیر گریه کنم....

هیچ نظری موجود نیست:

فرهاد عزیزی